نوشته شده توسط : داروگ

دیدار شد میسر

و

بوس و کنار هم

از بخت شکر دارم

و

از روزگار هم



:: بازدید از این مطلب : 250
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 12 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : داروگ

 

این آخرین تلاشمه واسه بدست آوردنت 

باور کن این قلب و نرو ، این التماس آخره

چقدر می خوای تو بشکنی غرور این شکسته رو 

هر چی میخوای بگی بگو اما نگو بهم برو

این دل و عاشقش نکن اگه منو دوست نداری

راحت بگو اگه می خوای قلب ِ منو جا بذاری

دلم پر از شکایته اما صدام در نمیاد

می ترسم از دستم بری کاری ازم بر نمیاد

این آخرین تلاشمه واسه بدست آوردنت

باور کن این قلب و نرو این التماس آخره

چقدر می خوای تو بشکنی غرور این شکسته رو 

هر چی میخوای بگی بگو اما بهم نگو برو

نرو نذار که بعد از این دنیا به عشق شک بکنه

هر کی دلش جای دیگست عشق و بخواد ترک بکنه

نفس زدم از ته دل ، معصوم ِ این قلب به خدا

نذار بشه محال واسش ، باور عشق ِآدما

مرگ دلم پای تواِ ، اگه ازش گذر کنی

لب تر کنی رفیقتم کافیه با ما سر کنی

دلم پر از شکایته اما صدام در نمیاد

می ترسم از دستم بری کاری ازم بر نمیاد

ترانه سرا : مهدی داوودی


 



:: بازدید از این مطلب : 266
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : پنج شنبه 8 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : داروگ

فرشته، اومدی از دور، چطوره حال و احوالت ؟!


یکم تن خسته ی راهی، غباره رو پر و بالت


فرشته اومدی از دور، ببین از شوق تابیدم


می دونستم می آی حالا، تو رو من خواب می دیدم


چه خوبه اومدی پیشم، تو هستی این یه تسکینه


چقدر آرامشت خوبه ، چقدر حرفات شیرینه


فرشته آسمون انګار، خلاصه س تو دو تا بالت


تو می گی آخرش یک شب ، میان از ماه دنبالت


میان میری نمی مونی ، تو مال آسمونایی


زمین جای قشنګی نیست ، برای تو که زیبایی


تو می ری آره می دونم ، نمی گم که بمون پیشم

 


ولی تا لحظه رفتن ، یه عالم عاشقت می شم

 

 

ترانه سرا : شبنم حکیم

 



:: بازدید از این مطلب : 260
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : دو شنبه 5 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : داروگ

گم شده بودم آن شب

هیچ نمی دانم کجا بودم

حتی یادم نیست آن شب هوا روشن بود یا تاریک

ول پرسه های شبانه ام آن شب مرا به کسی منگنه کرد

سرم را که بلند کردم دیدم تنها اوست و تنها من

جز ما هیچ غیری نبود در آن خلوت ، هیچ غیری جز شب

یادم نیست شب روشن بود یا نبود اما من تاریک بودم ، تاریک ِ تاریک

انگار ول پرسه های سیاهم دلش می خواست مرا آزار بدهد که مرا به آنجا برد

همان جا بود که دلبویه های ناگفته ی او مرا از ظلمت دوست داشتنی ام رها کرد و به او سنجاق

کاش آن شب ، در ضیافت ِ شب پرسه ام او را ندیده بودم

کاش می شد هنوز هم دچار ِ شب گویه های تاریک ِ خودم باشم

دیگر دیر شده

همیشه پیش از آنکه فکر کنی همه چیز تمام می شود

حالا آن اتفاق افتاده و مرا لبریز ِ از دچار گونگی کرده

دیگر کار از کارم گذشته است و باید بایستم

دیگر نه ول پرسه مانده و نه شب گردی

حالا هر چه هست فقط لب گویه است و دل پرسه

                                          لیکن " عاشقانه "

" داروگ "

 



:: بازدید از این مطلب : 238
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 2 ارديبهشت 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : داروگ

پشت پنجره قدی اتاقم ایستادی و پرنده هارو نظاره می کنی
 انقدر آرومی که می ترسم صدای قدم هام سکوتت و بشکنه
 دلم می خواد بیام کنارت
 روی سرانگشتان پا بهت نزدیک می شم
 غرق تماشایی آنقدر که دیگه من رو نمی بینی
 از پشت بهت نزدیک می شم
 نزدیک و نزدیک تر
 طوری که می ترسم صدای پاره شدن دل مو بشنوی
اما نه تو نباید بدونی تو من چی می گذره
 انقدر بهت نزدیک می شم که پوست تنت و حس می کنم
 دستامو دور کمرت حلقه می کنم
 و تو یه لحظه حضور منو احساس می کنی
انگار عامدانه می خوای این صحنه ادامه پیدا کنه
 انگار از تداوم این لحظه غرق لذتی

 خودمو بهت نزدیک می کنم طوری که هیچ فاصله ای بین ما وجود نداشته باشه
 و تو سرتو برمی گردونی
 تا از چشام بخونی نیازم رو

 سرم رو می گذارم رو شونه هات و با سماجت تمام ، لبام رو به گردنت نزدیک می کنم
 حالا دیگه تو بی تاب شدی می خوای برگردی و من رو در آغوش بگیری
 دستات موهام رو نوازش می کنه و لبات چشمام رو
دستات رو لابلای موهام می بری
 و اونار از روی صورتم کنار می زنی و
به لبام نگاه می کنی به لرزش خفیف لبام
 و هر دو از خود بی خود می شیم

حالا دیگه هیچ کس نمی تونه ما رو از هم جدا کنه

ما با هم یکی شدیم

 

 




:: بازدید از این مطلب : 251
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : چهار شنبه 31 فروردين 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : داروگ

برو اگه می خوای بری
دلت نسوزه واسه من !
اینجوری که کلافه ای
بد تره خب ، دلو بکن !
بکن دل و از این همه خاطره های روی آب
فکر کن ندیدیم ما همو حتی یه بارم توی خواب
راحت برو یه قطره هم گریه نداره چشم من !
اشکاشو پشت پای تو می خواد بریزه دل بکن
من که نمی میرم اگه بخوای تو از اینجا بری
چون می دونستم که تو از اول راه مســـافری !
شاید نفهمیدی که من بی اون که تو چیزی بگی
سپردمت دست خــدا که بی خدافظی نری
غصه ی راهمو نخور شاید همین جا بمونم
شاید به مقصد رسیدم خودم فقط نمی دونم
راحت برو یه قطره هم گریه نداره چشم من
اشکاشو پشت پای تو می خواد بریزه دل بکن
شاید نفهمیدی که من بی اون که تو چیزی بگی
سپردمت دست خــدا که بی خدافظی نری
غصه ی راهمو نخور شاید همین جا بمونم
شاید به مقصد رسیدم خودم فقط نمی دونم !

   ترانه سرا : ساحارا منادی

 




:: بازدید از این مطلب : 205
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : سه شنبه 30 فروردين 1390 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد